جوانمرد وجوانمردی
رفیقی دردمند وشفیقی ارجمند به مناسبتی خاص برایم نقل می کرد که سال ها پیش که افتخارآشنایی و خدمت درنزد یکی ازمشایخ راه معرفت ومحبت نصیبم شده بود و به حکم وقت و رحمت، بیشتر ساعات عمرمان صرف بحث و استماع صحبت های برآمده از ذوق وتجربه های باطنی آن بزرگ ازدست رفته می گذشت، یکباربرحسب نیاز و حضورچند مهمان عزیز و دل آگاه سخن از لزوم جوانمردی و فتوّت به میان آوردم و به آنان گفتم که در جهان معاصروغافل ازمعنویت چگونه می شود کسانی ادعای عرفان و پیروی از امام اول شیعیان داشته باشند و در کتاب های خود بر شناخت شهودی حق تعالی تأکید بنمایند؛ اما از صفات ویژه و ممتاز انسان های کامل نظیر مرّوت، ایثار، فداکاری، یاری مظلومان و بی پناهان، شفقت بر خلق، وفای به عهد و خودشکنی، متأسفانه خبری و نشانه ای در نظر و عمل آنها مشاهده نگردد. ایشان نیز طبق عادت و مشی مألوف با اندکی تأمل در جواب فرمودند که بلی! مطلب همان است که می گوئید. جوانمردی درحقیقت آن است که دیگران را درهرکاری برخود مقدم داری و با دل و جان درخدمت خلق باشی. البته درادامه برسخنان کوتاه و عمیق شان این نکته را هم افزودند که :جوانمردی از اصول تصوف ایرانی بود و اغلب آنان را جوانمردان می نامیدند؛ ولی باید اذعان کنیم که درزمان ما نه اثری از تصوف واقعی پیداست و نه خبری ازجوانمردی.
حین مجوازاین دغلکاران پست
مردی ومردانگی ای یارمست
نیست دراینان نشان عاشقی
بل همه خود رأی ودرآشفتگی